(723)گر اناری میخری خندان بخر |
|
تا دهد خنده ز دانه او خبر |
(724)ای مبارک خندهاش، کو از دهان |
|
مینماید دل، چو درّ از درج جان |
(725)نامبارک خنده آن لاله بود |
|
کز دهان او سیاهی دل نمود |
(726)نار خندان، باغ را خندان کند |
|
صحبت مردانت از مردان کند |
(727)گر تو سنگ صخره و مرمر شوی |
|
چون به صاحب دل رسی، گوهر شوی |
(728)مهر پاکان در میان جان، نشان |
|
دل مده الا به مهر دلخوشان |
(729)کوی نا امیدی مرو، امیدهاست |
|
سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست |
(730)دل تو را در کوی اهل دل کشد |
|
تن تو را در حبس آب و گل کشد |
(731) هین، غذای دل بده از همدلی |
|
رو بجو اقبال را از مقبلی |
انار خندان: انار رسیده که پوست آن از پرى بر خود مىشکافد و دانههاى آن نمایان مىشود. نظیر: پستهى خندان. و انار خندان، تمثیلى است براى مرد کامل .
چو درّ : یعنی مانند مروارید.
درج: صندوق چهى جواهر.
لاله: شقایق سرخ بیانی است
خندهى لاله: مثالى است بجهت ظهور نقص مردم سیاه اندرون، آدمی که ظاهر خندان دارد ودلش یا جانش به معانی غیبی آشنا نیست مثل لاله سیاه دل است.
پاکان، دلخوشان، خورشیدها اهل دل ومقبل: هم? این واژه گان اشاره به مردان روشن وراه یافته است.
غذای دل بده از همدلی: یعنی از دیدار مردان حق وهمنشینی آنها دل خود را غذا بده، و روشن است که این غذای دل معرفت الهی است.
( 723) اگر انار مىخرى انار خندان بخر تا خنده او از دانه یاقوت فامش ترا مطلع نماید.( 724) وه چه خنده شیرینى که از دهان درون قلب خود را چون در گرانبها از محفظه بىسر پوش جان نمایش مىدهد. ( 725)خنده نامبارک خنده آن لالهاى است که از دهان خود سیاهى و تیرگى دل خویش را آشکار مىسازد. ( 726) آرى نار خندان سراسر باغ را خندان جلوه مىدهد و مردان خدا نیز نار خندان باغ آفرینشند و صحبت آنان ترا در شمار مردان قرار مىدهد. ( 727) اگر سنگ مرمر یا سنگ خارا باشى چون بصاحب دل مىرسى گوهر گرانبها خواهى شد.( 728) دوستى پاکان را در میان جان منزل ده و جز بمهر کسانى که پاک دل و دل خوشند دل مبند.( 729) بدیار نومیدى قدم مگذار که امیدها در کشور وجود هست بطرف تاریکى نرو که خورشیدها در عالم خلقت نور فشانى مىکنند.( 730) دل ترا بکوى اهل دل مىکشاند و تن تو را بمحبس آب و گل رهبرى مىکند.( 731) غذاى دل را از اهل دل بخواه اقبال را از صاحب اقبال بطلب.() دست بدامن صاحب دولتى بزن تا از تفضل او سربلند شوى. () صحبت اشخاص صالح ترا صالح مىکند و مصاحبت اشخاص ناصالح بطرف فسادت مىبرد.
چون در ابیات پیشین سخن از تاثیر صحبت مردان و پیران بمیان آمد و همواره شیخان سالوس و ریا کار بوده و هستند که خرقه و لباس پیران راستین بر تن مىپوشند و بر سر مسند مىنشینند و مردم ساده دل را فریب مىدهند اکنون مىگوید که اگر دست در دامن پیرى خواهى زد نخست او را بشناس و صحبت پیرى اختیار کن که مجاهدهى ظاهرش دلیل مشاهدهى باطن و گرمى و سوز سخنش نمودار سوختگى دل باشد نه شیخان فریب کار دنیا پرست که علاقهى آنها بصدر نشینى و جاه طلبى و خانقاه دارى نشانهى تیرگى درون و بىخبرى از عالم حقیقت است.
منظور مولانا از میوه خندان یا انار خندان، انسانی است که آشنا به حقایق و معانی غیبی و الهی است. چنین انسان کاملی، همواره ظاهرش از درون حکایت دارد و از صندوقچه جانش میتوان دل او را دیدکه چون مروارید میدرخشد. گل لاله هم خندان است، اما از دهانش سیاهی دلش را میتوان دید (شقایق سرخ بیابانی گلبرگهایش در قسمت وسط، سیاه است). انسانی که ظاهر خندان دارد و دلش یا جانش به معانی غیبی آشنا نیست مثل لاله سیاهدل میماند. این سخن میتواند اشاره به مشایخ و پیرانی باشد که در حقیقت به کمال نرسیدهاند، ولی ظاهر فریبنده دارند. به سوی مدعیان دروغین نباید رفت، زیرا هم صحبتی با آنها دل را سیاه میکند و ناامیدی به بارمیآورد، بلکه باید به سوی پاکان و اهل دل و مقبلان و در یک کلمه به سوی خورشیدها باید رفت. چون دیدار مردان روشندل خورشیدمنش، غذای دل است و معرفت الهی به بار میآورد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |